معنی گرفتن و جدا کردن

حل جدول

گرفتن و جدا کردن

سلب


جدا کردن

‌تفکیک

گسلاندن

تفتیک

فسر

تمییز

سلب

فرهنگ فارسی هوشیار

جدا جدا کردن

از هم دور ساختن


جدا کردن

(مصدر) منفصل کردن سوا کردن، دور کردن، تمیز دادن.


جدا

سوا، تنها، منفصل، جدا کردن

فارسی به ایتالیایی

جدا کردن

separare

staccare

فارسی به آلمانی

جدا کردن

Einfach, Einzel, Einzeln, Einzelne, Einzelner, Einzig, Ledig, Probieren [verb], Versuchen, Wade [noun]

فارسی به عربی

جدا کردن

ابتر، اقطع، تقسیم، جزء، شق، فرد، قطعه، محاوله، منفصل

واژه پیشنهادی

جدا کردن

دست گسستن

معادل ابجد

گرفتن و جدا کردن

1038

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری